نویسنده: محمدعلى رضایى
دانش تفسیر در بین دیگر دانشهاى اسلامى، جایگاه ویژهای دارد و از همان آغاز مسلمانان، بهگونه جدى بدان پرداخته و نگریستهاند؛ زیرا تفسیر، فهم و کشف بهترین سخنها؛ یعنى سخن الهى است.
نخستین مبیّن و مفسّر قرآن، پیامبر(ص) و بعد از ایشان، صحابه و تابعین با نقل روایات پیامبر(ص) و ذکر دیدگاه خویش، علم تفسیر را گسترش داده و نوشتههاى فراوانى را دراین باره تدوین کردهاند.
دامنه تفسیر با انگیزه فهم قرآن، روز به روز گستردهتر گردیده به گونهای که اکنون چندین مجلّد، که تنها اسامى تفاسیر و مؤلفان آنان را، که از اواخر قرن اوّل تا به اکنون به تفسیر قرآن و تدوین درباره آن پرداختهاند، به این مهم اختصاص دارد، همچون طبقات المفسرین سیوطى، داوودى، أدرنه، معجم المفسرین عادل نویهض و…
از تفاسیر جدیدى که چندى است منتشر شده و در دسترس قرار گرفته است، تفسیر «المنیر فى العقیدة والشریعة والمنهج» تألیف مفسر و قرآن پژوه معــاصر، دکتر وهبة الزحیـلى است. این تفسیر در 16 مجلد (32 جزء) به شکل وزیرى، براى نخستین بار در سال 1411 هـ.ق. با همکارى دارالفکر المعاصر بیروت و دارالفـکر دمشق، به گونـهاى زیبا و جذاب، چاپ و منتشر شده است. شایان ذکر است که در ایران به سال 1372 در مراسم کتاب سال، از این تفسیر به عنوان کتاب سال جهانى نیز تقدیر به عمل آمد.
درباره مفسر و انگیزه تدوین تفسیر
دکتر وهبة الزحیلى، رئیس گروه فقه مذاهب اسلامى در دانشگاه دمشق است که بیشتر نوشتههاى ایشان اختصاص به فقه و اصول فقه دارد، همچون: «أصول الفقه الإسلامى» و «الفقه الإسلامى و أدلّته» 2 وگویا «تفسیر المنیر» تنها تحقیق و پژوهش ایشان درباره قرآن وعلوم قرآن است.
ایشان درباره انگیزه خود از نگارش تفسیر (المنیر) مى نویسد:
«چون من نیاز شدیدى را میان گروههاى گوناگون مردم، از زن ومرد که از نظر فرهنگى در حدّ متوسطى هستند، احساس کردم وبه این نتیجه رسیدم که مردم علاقه دارند محتواى کتاب الهى را بدانند و بر این عقیدهاند که از مهمترین چیزهایى که در پیشگاه پروردگار از انسان مورد پرسش قرار میگیرد، قرآن کریم است، چه این که اگر فرد مسلمان به قرآن عمل کرد، حجّت براى وى و در صورت عمل نکردن، حجّت علیه اوست، برآن شدم تفسیرى براى پاسخ گویى به نیاز هاى آنان بنویسم.
… من به بیان مستقیم معناى آیه اهتمام ورزیدم، به گونهای که هرگاه انسان بخواهد یک آیه و یا تفسیر آن را بخواند، مقصود از آن آیه در ذهن او نقش ببندد. این نخستین گام در موفقیت تفسیر است، زیرا مهم این است که انسان مضمون آیه را به عنوان کلّ پیوسته و ناگسسته بفهمد و سپس چگونگى پیوند آیه را به ما قبل و مابعدش، درک کند چون آیات قرآن، هدف و غرض مشخصى را دنبال میکنند، ومن این شیوه را در تفسیر (المنیر) انتخاب کردم…. و زمانى که من در دبى رئیس دانشکده شریعت و قانون در دانشگاه امارات بودم و زن و فرزندى با من نبود، مدّت پنج سال با فراغ بال در آنجا درنگ کردم به برخى کارهاى علمى پرداختم و همه این فرصت پنج ساله را تابستان و زمستان به کار این تفسیر اشتغال داشتم و دو سال هم در دمشق، به چاپ و نشر آن پرداختم که هفت سال کار میشود.»3
هرچند در صفحههاى آینده ما به بررسى تفسیر و ویژگیهاى آن میپردازیم، ولى در همین جا لازم است یادآور شویم که ایشان دراین انگیزه خود و به کاربستن آن در شیوه تفسیرى خود به مقدار زیادى موفق بوده است.
معرفى اجمالى تفسیر
دکتر وهبة الزحیلى در آغاز ، درمقدمهای کوتاه (7صفحه) به انگیزه خود از تدوین این تفسیر، شیوه تفسیر و منابع و مآخذ آن میپرداز د. آن گاه برابر شیوه معمول بیشتر مفسران که در آغاز تفسیر، برخى از مباحث علوم قرآنى را یادآور میشوند، به بحث و بررسى مختصر درباره بعضى از آن مباحث میپرداز د که حدود 35 صفحه را دربرمیگیرد. مباحث علوم قرآنى مطرح شده در این بخش بدینترتیب است: تعریف قرآن، اسامى قرآن، کیفیت نزول، مکى و مدنى، اول ما نزل، آخر ما نزل، جمع قرآن در زمان رسول اللّه(ص)، در زمان ابوبکر و عثمان، رسم الخط عثمانى، قراءات هفتگانه و سبعة احرف، اعجاز قرآن و وجوه آن، عربیت قرآن، ترجمه قرآن، حروف مقطعه، تشبیه، استعاره، کنایه، تعریض و مجاز درقرآن.
ایشان به اختصار درباره هریک از گزارههاى یادشده مطالبى را مطرح و دیدگاه خود را درباره آن بیان داشته است. مثلاً در بحث مکى و مدنى، معیار زمان را در تعریف آن لحاظ کرده است، یعنى آیات ناز ل شده پیش از هجرت را مکى و آیات ناز ل شده پس از هجرت را مدنى شمرده، یا در بحث ترتیب سورههاى قرآن، دیدگاه توقیفى بودن ترتیب سور را پذیرفته است.
یادآورى: در شمار زیادى از تفاسیر، در ذیل برخى از آیات، مباحث عمده علوم قرآنى آورده شده، که این تفسیر نیز همین شیوه را پیش گرفته است، مثلاً در ذیل آیه 7 سوره آل عمران 4 (ج 3/ 149) درباره محکم و متشابه نکاتى یاد شده است و یا در ذیل آیه 106 سوره بقره 5 (ج 1/ 258) درباره (ناسخ و منسوخ) سخن به میان آمده است، از این روى مباحث مهم علوم قرآنى به اختصار در مقدمه تفسیر و در ضمن تفسیر آیات قرآنى مطرح شده است که براى دستیابى و اطلاع از موارد عنوان شده، رجوع به جلد شانزده تفسیر که دربردارنده فهرست موضوعات قرآن و تفسیر است، ضرورى مینماید.
پس از مقدمه تفسیر و مباحث علوم قرآنى، تفسیر آیات آغاز گردیده و از ابتداى قرآن تا پایان آن بهترتیب سورهها، هر سوره به چندین بخش تقسیم گردیده و نکتههاى گوناگون تفسیرى آن مطرح شده است.
و همان طورى که پیش از این یادآور شدیم، تفسیر در 32 جزء و 16 جلد تدوین شده، از این روى از تفاسیر کبیر به شمار میآید، نه تفسیر وسیط و وجیز. 6 جلد شانزده تفسیر (جزء 31 و 32) فهرست موضوعات مطرح شده درآیات قرآن و تفسیر را دربردارد که براى بسیار کارآمد و مفید است.
شیوه تفسیر و روش آن
دکتر زحیلى در آغاز تمامى سورهها، ابتدا مضامین هر سوره را به کوتاهى بیان کرده است و در صورتى که سورهای به جز نام مشهور، داراى اسامى دیگرى باشد، زیر عنوان (اسامى سوره) مطالبى را بیان داشته، سپس فضیلت سوره و روایات وارده در عظمت شأن و قراءت سوره را یادآور شده و ساز گارى سوره مورد بحث را با سوره قبل از آن، با عنوان (مناسبتها لما قبلها) یا مانند آن، مورد بررسى قرار داده است.
وى، هر سورهای را همچون دیگر مفسران، به چند بخش تقسیم کرده و براى هر بخش از آیات، موارد گوناگونى را بیان کرده که تمامى آن موارد در راستاى تفسیر و کشف و پردهبردارى از آیات قرآن است و این شیوه در سرتاسر تفسیر و در تمامى بخشهاى گوناگون آیات، پیاده شده است، بدینترتیب:
اعراب، بلاغت، مفردات لغوى، نامگذارى، سبب نزول، تناسب آیات، تفسیر و بیان، احکام آیات و فقه کاربردى و…
همچنین به تناسب بخشهاى گوناگون آیات یک سوره، برخى از موارد فوق همچون سبب نزول، ذکر شده ومباحث دیگرى با عناوین جدید همچون مسائل فقهى، پرتوى از تاریخ و… آورده شده است.
اینک به اختصار درباره هریک از عناوین بالا که در سرتاسر تفسیر دیده میشود ودرحقیقت شیوه اصلى مفسر در فهم و تفسیر آیات است، مطالبى را یادآور میشویم.
الف. اعراب آیات: مفسر هر سورهای را به چند بخش از آیات تقسیم کرده و درآغاز زیر عنوان (الاعراب) کلمهها وجملههایى را که درآیه، وجه اعرابى آنها مشکل بوده یا داراى چند وجه است، بیان کرده است، از این روى فقط نقش کلمه و یا جمله را در آیات یادآور شده که در فارسى اصطلاحاً (ترکیب) نامیده میشود، ولى درباره خود کلمه (تجزیه آن) درموارد محدودى مطالبى را آورده است، زیرا علم صرف و لغت و مفردات به این مهم اختصاص دارد و لزومى ندارد در تفسیر به آن پرداخته شود، مثلاً (الذین) موصول است ویا (لو) شرطى داریم یا نه، ضرورتى براى یادکرد آن وجود ندارد.
این بخش (اعراب آیات) درتمامى تفسیر، بدون استثناء، پس از یادآورى هربخش از آیات آورده شده است.
مأخذ و منبع مفسّر در این بخش (البیان فى غریب اعراب القرآن) ابوالبرکات ابن الانبارى است. ولى از تفسیر قرطبى وکشاف زمخشرى و دیگر تفاسیر هم سود جسته است. 7
درواقع این بخش از تفسیر که دربرگیرنده تمامى آیات قرآن است، خود یک دوره کامل اعراب قرآن بوده و بخش زیادى از تفسیر را به خود اختصاص داده است.
ب. بلاغت آیات: این بخش، پس از فصل اعراب آیات آورده شده و در سرتاسر تفسیر دیده میشود و در زیر عنوان بلاغت، مصادیق موضوعها ومباحثى که در علوم بلاغت (معانى، بیان و بدیع) مطرح شده با آیات قرآنى تطبیق گردیده است، مثلاً درباره آیه دوّم سوره بقره چنین آمده است: (ذلک الکتاب) ذلک اسم اشاره دور است که به جاى اسم اشاره نزدیک آمده و علت آن بلند مرتبگى قرآن است.
(هدى للمتقین) مجاز مرسل است، زیرا که هدایت به قرآن نسبت داده شده، ولى درحقیقتهادى خداوند است و…
فصل (بلاغت) در زیر هر بخش از آیات، بیانگر اعجاز بیانى قرآنى بوده و بسیار مفید و سودمند است وخواننده را از رجوع به تفاسیر ادبى بى نیاز میکند.
مأخذ ومنبع این بخش از تفسیر، (صفوة التفاسیر) صابونى، کشاف زمخشرى، بحر المحیط ابوحیان، والجامع لاحکام القرآن قرطبى است که گاهى مفسّر نیز با درایت خویش پارهای از موارد را برترى داده و درحقیقت دیدگاه خویش را بیان کرده است 8
ج. لغات آیات: سومین بخشى که در سرتاسر تفسیر نیز دیده میشود، فصل شرح لغات آیات است. دراین فصل، کلماتى از قرآن، اعم از اسم و فعل و حرف، که نیاز به شرح کوتاهى داشته، آورده شده وبه توضیح آن پرداخته است.
این فصل از تفسیر نیز بسیار سودمند است، زیرا خواننده پیش از ورود در تفسیر آیات، با مفردات و شرح لغات آن آشنا میگردد و سپس به مطالعه تفسیر آیات میپرداز د و در حقیقت این فصل خود یک دوره تفسیر وجیز قرآن است، همچون تفسیر جلالین و یا شبّر.
مآخذ و منابع مفسر دراین بخش (شرح لغات آیات) آن گونه که از مقدمه تفسیر پیداست، تفسیر کشاف زمخشرى وبحرالمحیط ابوحیان بوده است 9، و در موارد اندکى در پاورقى، مفردات راغب اصفهانى را نیز به عنوان مأخذ یادآور شده است. 10
د. تفسیر آیات: این بخش از تفسیر که در حقیقت قلب تفسیر و بیان کننده مراد و مقصود از آیات است نیز، بدون استثناء در سرتاسر تفسیر در ذیل هر بخشى از آیات، آورده شده است.
دراین بخش مفسّر، به طور معمول با حذف زوائد واختلافهاى تفسیرى به شرح و تفسیر آیات پرداخته وفهم آیات را براى خواننده آسان ومراد کلام الهى را تا حدّ توان ممکن ساخته است.
براى فهم آیات دراین بخش، از شیوه تفسیر قرآن به قرآن و از روایات استمداد جسته است که با سیرى در جلدهاى گوناگون تفسیر، این نکته به خوبى روشن میگردد.
هـ. خلاصه احکام آیات و کاربرد آن در زندگى: در سرتاسر تفسیر بحثى با عنوان (فقه الحیاة والأحکام) آورده شده است که در زیر هر بخش از آیات، بدون استثناء آورده شده و در این بخش، برداشت از آیات با توجه به نکتههاى تفسیرى آن دستهبندى شده و در همه موارد با شمارهگذارى مسلسل، آن نکتهها بیان شده است و بیشتر احکام وضعى و تکلیفى برگرفته از آیات و همچنین نکتههاى عقیدتى واخلاقى در این بخش به چشم میخورد.
این بخش از تفسیر، پس از فصل تفسیر آیات درمرتبه دوم از اهمیت قرار دارد و در حقیقت برگرفته از تفسیر آیات است و خواننده را با پیام قرآن و روح آن آشنا میسازد.
در تفاسیر قدیمى، چنین مدخلى دیده نمیشود، هرچند در برخى از آنها مطالبى که دربردارنده مباحث یادشده است گاهى دیده میشود. شاید بتوان گفت که یکى از ویژگیهاى برجسته این تفسیر همین بخش (فقه الحیاة والأحکام) است که پس از هرچند آیه دیده میشود. ولى شایان ذکر است که مطالب این بخش با فصل تفسیر آیات درهم شدهاند وگاه تکرار، ولى در واقع دراین بخش نویسنده از زاویهای دیگر، با تقسیم بندى مناسب، به آیات و تفسیر آن نگریسته است.
و. اسباب نزول آیه یا آیات: آیات قرآن در رابطه با سبب نزول دو گروهند. برخى از آیات بدون سبب خاص ناز ل گردیده و برخى دیگر با توجه به یک سبب و قضیه خاص ناز ل شدهاند که در مرتبه اول آن آیات اشاره به آن سبب دارد، هرچند سبب نزول خاص، مخصص حکم آیه نیست و در موارد همانند آن، قابل تطبیق و جارى است. از این روى، دکتر وهبة الزحیلى در مواردى که آیات داراى شأن نزول مشخصى بوده، زیر عنوان (سبب النزول) روایات گوناگونى را که در این باره وارد گردیده به اختصار بیان کرده و برخى را بر برخى دیگر برترى داده است، هرچند در پارهای از موارد، راه درست را نپیموده است، مثلاً درباره سوره دهر، آیه (8 و 9) تمامى مفسران امامیه و برخى از دانشمندان اهل سنت، شأن نزول آن را درباره على و فاطمه و حسنین(ع) و فضه میدانند، ولى ایشان ضمن نقل این قضیه و استناد آن به مفسران و اهل تفسیر، این شأن نزول را صحیح نمیداند. 11
در این بخش، منابع و مآخذ مفسّر، با توجه به آنچه که در مقدمه آمده است 12 و همچنین آن گونه که در جلدهاى گوناگون تفسیر نیز به آن اشاره شده است، اسباب النزول واحدى و تفسیر درالمنثور سیوطى و تفسیر خاز ن است. 13 هرچند گاهى به تفاسیر وجوامع حدیثى مشهور دیگر نیز رجوع شده است، مانند تفسیر طبرى و صحیح بخاری… 14
همچنین وى، درهر مورد مأخذ و مرجعى که از آن نقل کرده، و در هنگام نقل روایات اسباب نزول، سلسله سند و راوى وصحابى نقل کننده وحاضر درجریان واقعه را یادآور میشود.
دکتر وهبة الزحیلى درباره بحث (اسباب نزول) در تفسیرخود مینویسد:
(من دراین تفسیر کوشیدهام تا شأن نزولهایى را که صحیح نیست، ذکر نکنم. همچنین از میان برخى اسرائیلیات و سخنانى که از بنى اسرائیل از طریق کتابهاى کعب الاحبار و وهب بن منبه در کتابهاى ما وارد شده و فرهنگ بعضى از مسلمانها متأثر از آن شده است و تصور کردهاند که اینها از پیامبر(ص) است، ولى روشن شده که اینگونه مطالب، از بنى اسرائیل است، پرهیز نمودهام وهر مطلبى را که غیرصحیح بوده ذکر نکردهام… ) 15
ز. تناسب آیات: تناسب آیات و سور، یکى از مباحث مهم علوم قرآنى است که درآن به نوع پیوند آیات و سور پرداخته میشود. برخى از مفسّران به موضوع تناسب آیات و سورهها اهتمام فراوان داشته و توانستهاند بدین وسیله برخى از ابهامهاى تفسیرى را کشف و شرحى براى پارهای از پرسشهاى قرآنى، بیابند.
دکتر وهبة الزحیلى در تفسیر خود، درآغاز هر سورهای ارتباط آن سوره را با سوره پیشین یادآور شده است، از این روى توانسته است به پارهای از نکتههاى تفسیرى از این زاویه دست یابد.
ییادآورى: تناسب سور ههاعموماً براى مفسرانى بیشتر داراى اهمیت است که دیدگاه توقیفى بودنترتیب سور را پذیرفتهاند و نویسنده از این جمله است.16
درباره تناسب آیات نیز ایشان غافل نبوده و دربرخى مواضع آیات که تناسب آن مشهود وآشکار بوده است فصلى را با عنوان (المناسبة) به این مهم، اختصاص داده وبه اختصار مطالب مفیدى را یادآور شده است؛ ذکر این نکته خالى از فائده نیست که تناسب آیات وفهم ارتباط آیات با یکدیگر، ناگفتههاى فراوانى را در قرآن هویدا میساز د که جز از این راه از راه دیگر، فهم آن ممکن نیست، از این روى تناسب آیات بیشتر از تناسب سور در فهم آیات کاربرد دارد. 17
گرایش تفسیر
مراد از گرایش هر تفسیرى، یعنى این که مفسّر بیشتر به چه مباحث و موضوعاتى در قرآن، توجه کرده ویا کدام دسته از موضوعات قرآنى را به شرح بیان داشته و فرعها و دلیلهاى آن را یادآور شده است؛ از این رو به نظر میرسد تفسیر المنیر داراى گرایش فقهى است، وشاید این زمینه راتحصیل و تدریس مفسّر درباره فقه مذاهب به وجود آورده است، در زیر بحث (آیات الاحکام) به شرح آراى فقهى مذاهب أربعه به چشم میخورد وبه یادکرد دلیلها و ردّ پارهای از دیدگاههاى فقهى پرداخته شده است؛ به عنوان مثال در جزء دوم تفسیر که حدود چهارصد صفحه است واختصاص به تفسیر سوره بقره (آیات 142 ـ 252) دارد، مطالب فقهى زیر به چشم میخورد: تحویل قبله، سعى بین صفا و مروه، خوردنیهاى حلال وحرام، میته واحکام آن، قصاص، وصیّت، روزه و احکام آن، حجّ واحکام آن، شراب وقمار ومراحل تحریم آن، حکم ایلاء، عدّه مطلّقه واحکام طلاق، رضاع واحکام آن، نفقه اولاد و…
هرچند سوره بقره دربردارنده آیات فراوان فقهى است، ولى مفسّر در ذیل آیات این سوره به تفصیل مباحث یاد شده را مطرح کرده واختلاف مذاهب اربعه را بیان کرده است، هرچند متأسفانه به فقه دیگر مذاهب همچون امامیه که داراى فقه غنى و استوار و پویا ومتکى به روایات معصومان(ع) است، یا هیچ اشاره نشده ویا بسیار اندک و درموارد محدودى، دیدگاه فقهى شیعه بیان شده است.
همچنین بخش (فقه الحیاة والاحکام) که در سراسر تفسیر بدون استثنا وجود دارد. دربردارنده برداشت از آیات واحکام آن (وضعیّه و تکلیفیه) است که خود نشانگر توجه مفسّر به برداشتهاى فقهى از آیات است.
منابع تفسیر
درمقدمه تفسیر و پاورقى جلدهاى گوناگون تفسیر، منابع ومآخذ تفسیر به چشم میخورد که در استفاده مفسّر از آنها در یک سطح نیست ودر واقع به سه دسته تقسیم میشوند. منابع دسته اول که بسیار از آنها استفاده شده است، مثل تفسیر قرطبى، فخرراز ى و… منابع دسته دوّم و سوّم که کمتر از آنها سود جسته است.
اینک به اختصار منابع ومآخذ تفسیر را دراین جا یادآور میشویم:
1. تفاسیرگوناگون: مانند تفسیر قرطبى، راز ى، ابن کثیر، کشاف، طبرى، بحرالمحیط، المنار، آلوسى، بغوى، غرائب القرآن، بیضاوى، خاز ن، نسفى، درالمنثور، جواهر طنطاوى، تفسیر شیخ شلتوت و صفوة التفاسیر صابونى، از این میان پنج تفسیر (قرطبى، راز ى، ابن کثیر، کشّاف و طبرى) بیشتر مورد توجه بوده است.
هرچند درمقدمه تفسیر وجاى جاى تفسیر و پاورقیها این نکته به چشم نمیخورد، ولى دکتر وهبة الزحیلى در گفت و گویى یادآور شده است که از (مجمع البیان) شیخ طبرسى و (تفسیرالمیزان) علامه طباطبایى استفاده جسته و براى تدوین تفسیر بدانها مراجعه میکرده است.18
2. صحاح سته، مسند احمد بن حنبل و برخى دیگر از معاجم حدیثى: شاید برخى تفسیر المنیر را تفسیرى روایى بدانند، زیرا ایشان به روایات نبوى و نقلهاى صحابه و تابعین بسیار استناد کرده وفهم آیات را گاهى از این راه فراهم ساخته است، از این روى به منابع مختلف حدیثى، همچون صحاح سته ومسند احمد بن حنبل وبرخى دیگر از معاجم مشهور اهل سنّت مراجعه کرده است هرچند متأسفانه دراین زمینه هم، بسیار نادر به روایات اهل البیت(ع) تمسّک جسته و در موارد اندک و بسیار محدودى به جوامع حدیثى شیعه رجوع کرده است.
3. احکام القرآن جصّاص وابن العربى: در بررسى آیات بسیارى که اشاره به مسائل فقهى دارند، از کتاب (احکام القرآن) جصّاص و(احکام القرآن) ابن العربى که درحقیقت تفسیر فقهى آیات و شرح آیات الاحکام هستند، سود جسته و در تدوین مباحث فقهى از این دو کتاب، بسیار استفاده شده است.
4. کتابهاى علوم قرآنى واعراب ولغت قرآن: همچون الاتقان سیوطى، البرهان زرکشى، المصاحف سجستانى، النشر ابن جزرى، مفردات راغب اصفهانى، البیان فى غریب اعراب القرآن ابن الانبارى و…
گویا در تدوین تفسیر المنیر به منابع ومآخذ متعدد و گوناگون تفسیرى وحدیثى به شکل گسترده رجوع نشده، زیرا همان گونه که مفسر درمقدمه تفسیر یادآور شده، هدف از تفسیر خود را رساندن پیام قرآن به علاقمندان با حذف زوائد واختلافهاى تفسیرى مطرح کرده، از این روى، به منابع گوناگون کم مراجعه شده است.
برتریهاى تفسیر
تفسیر (المنیر) از برتریهاى شایان توجهى برخوردار است از این روى سبب گردیده دربین دیگر تفاسیر در پارهای از جنبهها درخشش ویژهای داشته باشد و پس از نشر در کمتر از پنج سال، پنج بار تجدید چاپ گردد.
اینک به برخى از ویژگیها و برجستگیهاى تفسیر اشاره میشود:
الف. آوردن عناوین براى بخشهاى گوناگون آیات: مفسّر در تمامى تفسیر، از آغاز قرآن تا پایان آن، آیات را به بخشهاى گوناگون ومناسب تقسیم نموده وبراى هرچند آیه، یک عنوان تعیین کرده است تاخواننده در آغاز ، نماى کلى آیات را در پیش روى داشته باشد و بتواند تفسیر ومعانى آیات را درذهن خودترسیم کند.
به عنوان مثال آیات آغاز ین سوره بقره (از آیه 1 تا 20) این عناوین را دارند:
1 ـ 5 صفات المؤمنین وجزاء المتقین. 6 ـ 7 صفات الکافرین. 8 ـ 16 صفات المنافقین. 17 ـ 20 ایراد الامثال للمنافقین. 19
در تفسیرهاى قدیمى این عنوان بندى براى بخشهاى گوناگون آیات قرآنى به چشم نمیخورد و دربیشتر تفاسیر جدید نیز وجود ندارد، ولى تفسیر المنیر این ویژگى برجسته را دارد و ذکر عناوین بخشهاى گوناگون آیات دریک جا وبه گونه فهرست بخشهاى آیات و عناوین آن، خود کتابى مستقل و سودمند خواهد بود. 20
ب. فصل بندى وباب بندى مطالب: روشمند بودن هرکتاب وفصل بندى آن انگیزه و شوق مطالعه را درخواننده ایجاد میکند و تفسیرهاى قرآن نیز به عنوان کتاب جامع از این قاعده مستثنى نیستند. در تفسیرهاى قدیمى این موضوع رعایت نگردیده، ولى در تفسیرهاى جدید سعى شده است که مباحث تفسیرى در قالب بابها و فصلهاى جداگانه مطرح گردد. تفسیر(المنیر) دراین شیوه نیز یکى از موفقترین تفسیرها است زیرا که در ذیل هرچند آیه، فصلهاى گوناگونى را با عناوین مشخص، طرح کرده تا خواننده نیاز خود را در هرفصل وعنوان مشخصى بجوید. وهمان گونه که در صفحات گذشته یادآور شدیم عناوین و فصلها وبابهاى آغاز هر سوره وهر بخش از آیات بدینترتیب است:
سورة… مناسبتها لما قبلها، ما اشتملت علیه هذه السّورة، فضلها، مدنیّتها، مکیّتها، تسمیتها، الاعراب، البلاغة، المفردات اللغویة، سبب النّزول، المناسبة، التفسیر والبیان، فقه الحیاة والاحکام و…
هرچند این شیوه در بین تفسیرها سابقه طولانى دارد ولى بدین شکل وبه گونهای گسترده، ویژه تفاسیر جدید شیعه و اهل سنت است، مثلاً این گونه فصل بندى را در تفسیر مجمع البیان شیخ المفسرین طبرسى میبینیم که درخور ستایش و تقدیر است ودر بین تفاسیر قدیمى کم نظیر وشاید بى نظیر باشد. هرچند درآن، همه مطالب ومباحث تفسیرى با عناوین مشخصى، بیان نشده است. 21
ج. چند تفسیر وکتاب دریک تفسیر: چون این تفسیر مطالب گوناگونى را که درحوزه علم تفسیر قرار میگیرد، فصل بندى وبا عناوین معین، بیان کرده است، سبب گردیده تا چند تفسیر و کتاب را در درون خود جاى دهد، مطالبى که در سرتاسر تفسیر ذیل عنوان (الاعراب) آورده، درصورت جمع آورى دریک کتاب، یک دوره (اعراب القرآن) تقریباً جامع خواهد بود، همچنین مطالب ذیل عنوان (البلاغة) یک مجموعه مفید وسودمند بلاغت قرآن و تفسیر بلاغى ومطالب (المفردات اللغویة)، تفسیرى وجیز، همچون تفسیر جلالین وشبّر ومطالب ذیل عنوان (فضل السّورة) کتابى حاوى (فضائل القرآن) را تشکیل خواهد داد و…
د. حذف نظریات گوناگون تفسیرى: مفسّر درمقدمه یادآور شده است که اختلافهاى تفسیرى را کمتر یادآور شده است تا خواننده در پذیرش راه درست ودرک حقایق قرآنى سرگردان نماند واین بسیار شایسته است؛ زیرا یاد برخى از اختلافها، درتفسیر برخى از آیات، ایجاد شبهه میکند و رسالت تفسیر که کشف و پرده بردارى از حقایق است پوشیده میماند وخود، حجاب فهم آیات میگردد، هرچند درمباحث فقهى آیات، اختلاف مذاهب اربعه، به گونهای گسترده بیان شده است.
این تفسیر، با رسالت رساندن پیام قرآن به علاقه مندانى که به شکل گسترده پى گیر مطالب تخصصى تفسیر و دیدگاههاى گوناگون نیستند، تدوین شده است.
هـ. خلاصه احکام آیات وکاربرد آن در زندگى 22: درسرتاسر این تفسیر، عنوان (فقه الحیاة أوالاحکام) به چشم میخورد که در ذیل هربخش از آیات وجود دارد و درآن، آنچه که از آیات قرآن با توجه به نکتههاى تفسیرى آن برداشت شده، بیان کرده است و تقریباً درهمه موارد به گونهای دسته بندى شده وبا شماره مسلسل، احکام تکلیفیه، وضعیه، مسائل عقیدتى، اخلاقى و… که درآیات بدانها اشاره شده آمده است. این بخش از تفسیر، که بدون استثناء در ذیل هربخش از آیات آمده است، بسیارمفید و سودمند بوده و درحقیقت پیام قرآن دراین تفسیر، بیشتر در همین بخش خلاصه میشود.
در تفسیرهاى قدیمى چنین فصلى در ذیل آیات دیده نمیشود، هرچند ممکن است مطالب این فصل در لابه لاى نکتههاى تفسیرى آمده باشد ودر تفسیرهاى جدید که شیوه تفسیر درآنها غالباً آوردن فصلهاى جداگانه است، این فصل (برداشت از آیات واحکام آن)کمتر به چشم میخورد؛ از این روى از برجستگیهاى آشکار این تفسیر، مطالب این فصل از تفسیر است که بخش زیادى را نیز به خود اختصاص داده است.
و. نثر روان وخوشخوان تفسیر: چون مفسّر یادآورشده که این تفسیر را براى گروههاى گوناگون مردم که از نظر فرهنگى درحدّ متوسطى هستند نوشته است از این روى با نثر عربى روان و رسا ونه با نثرى ادبى و فنى به تدوین این تفسیر پرداخته از این رو محتوا را فداى واژگان وپیچیدگیهاى فنى نکرده است؛ بدین جهت نثر این تفسیر براى هر علاقه مند به قرآن که تا انداز های با ادبیات عرب آشنا باشد قابل استفاده است.
همچنین چاپ زیبا و منقح و تقریباً بى اشتباه تفسیر به ضمیمه نثر روان آن، هرعلاقمند به فرهنگ قرآنى را مجذوب خود میساز د.
پارهای از کاستیهاى تفسیر
با مطالعه و درنگ در تفسیر، برخى از کمبودها وکاستیها به چشم میخورد که برخى از آنها را دراینجا یادآور میشویم:
الف. یادنکردن منابع ومآخذ در پانوشتها: روشن است که در تدوین این تفسیر از منابع ومآخذى استفاده شده که درمقدمه تفسیر بدانها اشاره گردیده است وما در فصلى جداگانه درهمین مقاله به آن اشاره کردیم، ولى کم وبیش در تدوین تمامى کتابها مرسوم است که در استفاده از هرمنبع ومأخذى درجاى جاى کتاب، نام آن منبع، باویژگیهایى که دارد، آورده میشود، تا خواننده درصورت نیاز به شرح ویا تحقیق، بدان مأخذ رجوع کند، درحالى که این شیوه در تفسیر المنیر مورد غفلت واقع شده، لذا پانوشتهاى تفسیر بسیار اندک به نظر میرسد.
دراین جا برخى از مواردى که در جلد یکم (جزء 1 و 2) مأخذ آن بدون یادکرد جلد وصفحه وباب، آورده شده ویا اقوال گوناگون از صحابه و تابعین ودیگران بدون مأخذ آمده است، فهرست گونه یادآور میشویم: مجلد اوّل (جزء /1)، صفحههاى 128 ، 204 ، 205 ، 206 ، 210 ، 211 ، 212 ، 242 ، 243 ، 260 ، 261 ، 269 ، 279 ، 308 ، 309 ، 310 ، 315 ، 317 ، 322 ، 324 و در (جزء /2) صفحههاى 6 ، 13 ، 14 ، 20 ، 42 ، 48 ، 74 ، 103 ، 112 ، 113 ، 151 ، 169 ، 177 ، 184 ، 190 ، 191 ، 195 ، 211 ، 227 ، 234 ، 242 ، 245 و…
این کمبود و کاستى در سرتاسر تفسیر، دیده میشود که امید است درچاپهاى بعدى جبران گردد.
ب. عدم استفاده از روایات ومعارف اهل البیت(ع): از دیگر کمبودها وکاستیهاى تفسیر، استفاده نکردن از روایات اهل البیت(ع) ومعارف باز گو شده توسط آن بزرگواران است، زیرا آن حضرات نمونه آشکار (فاسئلوا أهل الذّکر) بوده و شمارى از آیات قرآن، تفسیراً و تأویلاً وتنزیلاً در شأن آنان وارد شده است ولى متأسفانه در تفسیر المنیر بسیار اندک سخنان ومطالب تفسیرى از أهل البیت به چشم میخورد.
نیز با توجه به جلد شانزدهم تفسیر (جزء 31 و 32) که شامل فهرست موضوعى قرآن و تفسیر است، در ذیل عناوین [امام] على، فاطمه بنت النّبیّ(ع) و [امام] حسن(ع) مطالب محدودى در قالب روایات مطرح شده که حجم تمامى آن درسرتاسر تفسیر، کمتر از پنج صفحه است. همچنین برخى از شأن نزولهاى معتبر درباره اهل البیت(ع) پذیرفته نشده، مثلاً در سوره دهر، شأن نزول مشهور آن صحیح دانسته نشده است. 23
ج. استفاده نکردن از تفسیرها وجوامع حدیثى وکتابهاى شیعه: درمقدمه تفسیر به هیچیک از تفسیرها وجوامع حدیثى شیعه اشارهای نشده وبه عنوان مأخذ ومرجع تدوین تفسیرمورد استفاده قرار نگرفته است. همچنین نگارنده با بررسى بیشتر جلدهاى تفسیر، با نام کتاب و تفسیرى از امامیه برخورد نکردم تا آن را حمل بر استفاده مفسّر از مآخذ شیعى کنم 24 هرچند مفسر خود در گفت وگوى یادشده یادآور شده که به تفسیر مجمع البیان شیخ طبرسى والمیزان علامه طباطبایى رجوع کرده ولى درمقدمه تفسیر چنین مطلبى وجود ندارد وهمچنین در صورت نقل واستفاده از آنها درپانوشتها هم ظاهراً چنین مطلبى به چشم نمیخورد ولى به هرحال در صورت استفاده سزاوار بود در مقدمه ویا پانوشتها یادآور میشد.
همچنین در یادکردن از مآخذ روایات فقط به صحاح سته، مسند احمد بن حنبل ودیگر جوامع حدیثى اهل سنت بسنده گردیده واز کتابهاى حدیثى شیعه، درهیچ موردى، مطلبى نقل نشده ویا در صورت نقل، مأخذ آن بیان نگردیده است، درحالى که رجال شیعه وامامیه چه در زمینه تفسیر وچه در زمینه نقل وشرح حدیث شهره آفاق بوده ونزد اهل سنّت نیز توثیق ویا تمجید گردیدهاند، همچون ثقة الاسلام کلینى، شیخ مفید، شیخ طوسى، شیخ طبرسى، سید بن طاووس، علامه حلى، علامه طباطبایى و…
فهرست موضوعى تفسیر
جلد شانزدهم تفسیر (جزء 31 و 32) ویژه فهرست موضوعى قرآن و تفسیر است وسرتاسر آن عناوین گوناگون را در بردارد که در قرآن و تفسیر به آن اشاراتى شده است، بدین گونه که موضوعها با ذکر جلد و صفحه در دیگر مجلدات تفسیر مشخص شده است، همچون، آدم، آیه، أب، ابراهیم، حجاب، محکم، محمد(ص)، یمین، یوسف، یونس و…
هرچند این فهرست بسیارکارآمد ومفید بوده وبه شرح، عناوین گوناگون را بیان داشته است، ولى دربرخى از موارد روش مند و قانون مند نبوده وکاستیها وکمبودهایى درآن به چشم میخورد. اینک به برخى از آن موارد اشاره میشود.
الف. دوفهرست دریک فهرست: در واقع این فهرست، هم فهرست موضوعى آیات قرآن وهم فهرست موضوعى تفسیر است وچون همان گونه که پیش از این یادآور شدیم مفسّر براى هربخش از آیات، عنوانى مشخص کرده، همان عناوین را به شکل فهرست موضوعى آیات قرآن دانسته وبا فهرست تفسیر تلفیق کرده و در قالب یک فهرست براساس حروف الفبا، ردیف کرده است؛ از این روى درموارد بسیارى ذیل یک عنوان که شماره صفحه وجلد آمده، بعد از رجوع فقط به آیهای از قرآن برمیخوریم که موضوع آن مثلاً حضرت آدم(ع) است، ولى نکتههاى تفسیرى درآن وجود ندارد. مثلاً در ذیل عنوان آدم(ع) به چنین عبارتى برمیخوریم: (استخلافه فى الأرض 1/ 122 ومابعدها) ولى در جلد 1 / 122، از آیه 30 تا 33 ذکر گردیده 25 وچون این آیات درباره جانشین خداوند در زمین است، لذا عنوان (استخلافه فى الأرض) براى این چهار آیه مشخص شده است هرچند پس از آن نکتههاى عام تفسیرى در موارد بسیارى به چشم میخورد، ولى در برخى از موارد درباره موضوع آیه وآیات، بحث موضوعى عنوان کرده و در پارهای از موارد تنها نکتههاى تفسیرى آمده وبحث موضوعى خاص نیامده است.
به نظرمیرسد صحیح و دقیق چنین بود که دو فهرست جداگانه براى این تفسیر نوشته میشد، یکى فهرست موضوعات آیات قرآن ودیگرى فهرست موضوعها ومطالب تفسیر، هرچند فهرست موضوعهاى آیات قرآن، درگذشته توسط دانشمندان و قرآن پژوهان به شیوههاى گوناگون نوشته شده و منتشر گردیده است، 26 از این روى درهم آمیختن این دو فهرست نیکو به نظر نمیرسد، زیرا بیشتر فهرستهاى تفسیرى، فهرست موضوعى تفسیر را در بردارد وفهرست موضوعى قرآن را دربرنمیگیرند.
ب. فهرست شدن موضوعها ومطالب بسیار مختصر: بیشتر عناوین یاد شده درفهرست، درجلدهاى گوناگون تفسیر، به گونهای مختصر مطالبى درباره آنان به چشم میخورد از چند سطر تجاوز نمیکنند ودر موارد گوناگونى، یک سطر یا دو سطر ویا یک روایت کوتاه دیده میشود، هرچند ذکر این مباحث وفهرست شدن آن خالى از فایده نیست ولى بهتر است در فهرست موضوعى تفسیر، نشانههاى اختصارى وضع شود و در برابر هریک از موضوعها ومباحث زیر مجموعه آن در فهرست گذارده شود تا خواننده پس از کندوکاو و بررسى ویافتن عنوان وموضوع، متوجه گردد در تفسیر به چه میزان درباره مثلاً ثمره صبر مطلب آورده شده است، دوسطر ویا دو صفحه، تا از رجوع به تفسیر، حجم اطلاعات داده شده در تفسیر را محاسبه و درهنگام نیاز مراجعه کند. مثلاً درمورد (ثمره صبر) در ج 1/ 163 (دوسطر) مطلب وجود دارد.
ج. ذکر عناوین فرعى غیرضرور: درفهرست موضوعى قرآن و تفسیر، عناوینى به چشم میخورد که عنوان فرعى است و در واقع در ذیل عناوین دیگر جاى میگیرد و در برخى از موارد بر فرض درستى به شکل عنوان مستقل، مباحث زیر مجموعه آن به گونهای ناقص مطرح شده و بسیار محدود شماره جلدها و شماره صفحهها آورده شده است، به عنوان مثال عنوانهاى: (کفایه) ، (قبول) ، (اباق) ، (ابتغاء) ، (اتکاء) ، (اثبات) ، (احکام) ، استخفاف) و (استدلال) و… به گونه مستقل وبه عنوان مدخل اصلى ذکر گردیده ودر ذیل آن عناوین فرعى محدودى دیده میشود درحالى که عناوین اصلى ومهمى همچون (بیت المعمور) ، (بیت العزّة) ، (هابیل) ، (قابیل) ، (حبط عمل) ، (قسط) و… فهرست نشده، وحال آن که در سرتاسر تفسیر مطالب فراوانى درباره عناوین و موضوعات یاد شده، آمده است.
د. فهرست نشدن اعلام یادشده در تفسیر: درفهرست، اعلام و اشخاص گوناگونى که درآیات قرآنى ویا درتفسیر، چه به عنوان تأویل وچه به عنوان تنزیل از آنان یاد شده، دیده میشوند، مانند: فرعون، ابولهب، ابوجهل… وهمچون یعقوب و یوسف و یونس و… ولى برخى از اعلام که در تفسیر مطالبى درباره آنان وارد شده دراین فهرست دیده نمیشود از این روى خواننده پس از مراجعه به فهرست و ندیدن نام آنان، تصور میکند که در جلدهاى گوناگون تفسیر از این افرادى یادى نگردیده ودرباره آنان مطلبى آورده نشده است، درحالى که چنین نیست، مثلاً درباره اعلام ذیل در تفسیر مطالبى به چشم میخورد ولى در فهرست (جزء 31 و 32) این اعلام وجود ندارد: ولید بن عقبه (ج 26/ 226). عبداللّه بن امّ مکتوم (ج 30/ 61)، بخت النّصر (ج 15/ 24)، بنیامین بن یعقوب (ج 13/ 16)، هابیل و قابیل(ج 6/ 153) و…
هـ. ارجاع نکردن در عناوین همانند و مرتبط: رسم براین است که براى جلوگیرى از تکرار، درمواردى، عنوانى را به عنوان مرتبط با آن ویا بحثى را به بحث مشابه ومربوط به آن، ارجاع میدهند تا هم عناوین ومطالب به گونهای گسترده مطرح گردد وهم تکرار نشود، ولى در فهرست موضوعى تفسیر تنها درموارد اندکى ارجاع به عناوین مرتبط وهمانند صورت پذیرفته است؛ مثلاً درذیل عنوان (معاد) فقط یک مورد مأخذ وجود دارد (ج 23) وحال آن که در سرتاسر تفسیر و درآیات فراوانى از قرآن، بحث معاد دیده میشود، از این روى ضرورى بود که (معاد) را به (قیامت) که به گونهای گسترده مطالب زیرمجموعه آن را آورده است، ارجاع میداد (معاد - قیامت) ویا فهرست مطالب اعجاز قرآن را در تفسیر، در ذیل عناوین (اعجاز ) ، (معجز) و (قرآن) آورده است درحالى که درست این است که زیر یک عنوان، تمام مطالب اعجاز قرآن که در جلدهاى گوناگون آورده شده، فهرست گردد؛ مثلاً ذیل عنوان (قرآن) و در دو مورد دیگر (اعجاز و معجزه) به قرآن ارجاع داده شود: اعجاز قرآن، معجزه قرآن. افزون براین کمبود (ارجاع ندادن) مطالب اعجاز قرآن به سه بخش تقسیم گردیده و هر بخشى در ذیل هریک از عناوین (قرآن، اعجاز ومعجزه) فهرست شده است وفهرست کامل (اعجاز قرآن) در زیر هیچ یک از سه عنوان نیامده است.
همچنین مثلاً عنوان (اهل البیت) آورده نشده، ولى عنوان (آل البیت) در فهرست به چشم میخورد که سزاوار بود عنوان (اهل البیت) آورده میشد و به (آل البیت) ارجاع میگردید وعنوان (یهود) وجود ندارد تا به (بنى اسرائیل) ارجاع داده شود و…
در پایان، یاد این نکته ضرورى مینماید که هرچند کمبودهایى دراین تفسیر دیده میشود که دراین مقال به برخى از آنها اشاره گردید، ولى بعضى از ویژگیهاى برجسته این تفسیر سبب گردیده تا در عمر کوتاه خود، چندین بار چاپ شود وعلاقه مندان به فرهنگ قرآنى را مشتاق به مطالعه و تفحص و تورّق آن گرداند.
امید است مفسّر محترم جناب دکتر وهبة الزحیلى، با زدودن کاستیها، چاپ صحیح و کاملترى را درآینده به جامعه اسلامى عرضه بدارد. ان شاء اللّه.
1. این مقاله در هشتمین کنفرانس بین المللى وحدت اسلامى که در مردادماه سال 1374 در تهران برگزار گردیده بود، ارائه گردید.
2. اصول الفقه الاسلامى، در دو جلد و (الفقه الاسلامى وادلّته) در هشت جلد چاپ ومنتشر شده است.
3. فصنامه بیّنات، شماره 2، مصاحبه با دکتر وهبة الزحیلى، تفسیر المنیر/ مقدمه.
4. (هو الّذى انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هنّ امّ الکتاب واخر متشابهات…)
5. (ماننسخ من آیة أو ننسها نأت بخیر أ منها و مثلها)
6. برخى از مفسران، سه تفسیر براى قرآن کریم نگاشتهاند که براساس حجم آن، تفسیر کبیر، وسیط و وجیز نامیده شده است، ولى هرکدام از این تفاسیر نیز داراى یک نام مشخصى بوده است، مانند سه تفسیر مرحوم ملامحسن فیض کاشانى که با عناوین (صافى، اصفى و مصفّى) نامگذارى شده است.
7. تفسیرالمنیر1/ 72 ، پاورقى.
8. همان ، پاورقى.
9. همان.
10. همان، 1/ 61.
11. همان، 29/ 287.
12. همان، 1/ 10. مقدمه
13. فصلنامه بیّنات، شماره 2، مصاحبه با دکتر وهبة الزحیلى، ص 117.
14. تفسیرالمنیر 2/ 211، 227.
15. فصلنامه بیّنات، شماره 2، مصاحبه با دکتر وهبة الزحیلى، ص 116.
16. تفسیرالمنیر 1/ 23.
17. تفسیر(المیزان) مرحوم علامه طباطبایى در بین تفاسیر، در این بحث بسیار ممتاز است، ایشان به موضوع سیاق آیات بسیار توجه کرده و در موارد فراوانى، عبارات (والسیاق یؤیده) و (السّیاق ینافیه) به چشم میخورد که از این راه توانسته نکتههاى ظریفى را درآیات، آشکار ساز د و روشن است که بحث سیاق آیات با موضوع تناسب آیات، تداخل مفهومى و اشتراک محتوایى دارند.
18. فصلنامه بیّنات، شماره 2/ 113.
19. درتمام تفسیر، در هر بخش از آیات، درآغاز عنوان موضوعى آیات مشخص گردیده، سپس خود آیات درج شده است نه شماره آیات.
20. پیشنهاد میشود، درچاپ برخى از قرآنها درپایان ویا درحاشیه قرآن، عناوین موضوعى آیات از آغاز تا پایان قرآن، مشخص گردد و قرآن کریم با این فهرست که مفصّل هم نخواهد، منتشر گردد تا زمینه تدبّر در آیات قرآنى فراهم شود، به نظر میرسد این فهرست کمتر از صد صفحه را دربرگیرد.
21. تفسیرالمنیر نیز مطالبى را که مهم میدانسته عنوان بندى نموده است، مثلاً در ذیل هربخشى از آیات، عنوان (القراءة) و (الحجّة على القراءة) که در تفسیر مجمع البیان به چشم میخورد و درآن نویسنده به اختلاف قراء پرداخته و دلیل قراءات را بیان کرده است، دراین تفسیر وجود ندارد.
22. عنوان (خلاصه احکام آیات و کاربرد آن در زندگى)ترجمهای از اد از عنوان (فقه الحیاة أو الاحکام) با توجه به مطالب زیرمجموعه این عنوان است.
23. تفسیر المنیر 29/ 287.
24. در تفسیر، یک مورد دیده شده است.
25. (واذ قال ربّک للملائکة انّى جاعل فى الأرض خلیفة قالوا أتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدّماء و…)
26. همچون: تفصیل الآیات ژول لابوم (مستشرق فرانسوى)، و تفصیل آیات القرآن الکریم محمد فؤاد عبدالباقى، کشف المطالب اعتماد السّلطنة و تفصیل الآیات، کیکاوس ملک منصور، طبقات الآیات خلیل صبرى، فهرست المطالب دکتر محمود رامیار و فرهنگ موضوعى قرآن مجید کامران فانى و بهاء الدین خرمشاهى و…
* توجه: نویسندهی محترم از برادران اهل تشیع است و طبعاً از دیدگاه شیعی به تفسیر المنیر نظر افکنده است.
نظرات